جدول جو
جدول جو

معنی حسن طائی - جستجوی لغت در جدول جو

حسن طائی
(حَ سَ)
ابن قحطبۀ طائی. از سرداران معروف آغاز حکومت عباسی بود. در 97 هجری قمری متولد و در 136 هجری قمری از طرف منصور به حکومت ارمنستان منصوب شد و در 140 هجری قمری او را با 70 هزار سوار به ملطیه فرستاد و جنگ تابستانی سال 162 هجری قمری را او اداره کرد و به داخل روم رفت و رومیان لقب ’تنین’ به وی دادند. او در بغداد در 181 هجری قمری درگذشت. (زرکلی چ 1 ص 238). و رجوع به حسن حلبی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ سَ نِ ءِ)
ابن عبدالرحیم (1192- 1247 هجری قمری). پسر برادر ابراهیم خان اعتمادالدوله. دیوانی در پنج هزار بیت داشت. احوالش در مجمعالفصحاء (ج 2 ص 343) و فارسنامۀ ناصری (ج 2 ص 149) وفهرست مجلس (ج 3 ص 339) آمده است. (ذریعه ج 9 ص 635)
لغت نامه دهخدا
ابن سلیمان بن زیاد طائی حلبی. ناظر لشکر حلب بود و در 768 هجری قمری درگذشت. (دررالکامنه ج 2 ص 16)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
دهی است به فاصله بیست هزارگزی شرق قریۀ خوگیانی در علاقۀ حکومت درجه 2 ارغستان مربوط به ولایت قندهار که بین 66 درجه و 43 دقیقه و 59 ثانیه طول البلد شرقی و 31 درجه و 33 دقیقه و 54 ثانیه عرض البلد شمالی واقع است. (از فرهنگ جغرافیائی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ اَ)
الشیخ حسن احمد قاسم الابی، قاضی محاکم شرعی در مصر. او راست: ’انسان عین البیان’ که شرح منظومه ای است در بیان. از محمدبک فهمی الرشیدی چ مصر سال 1895 م
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ رَ)
خوش تدبیری: وی که سلیمانیست بازآید بدین کار و با وی خلعتی باشد از حسن رأی امیرالمؤمنین که مانند آن به هیچ روزگار کس را نبوده است. (تاریخ بیهقی ص 294). کسری گفت: ای بزرجمهر چه هزار کرامات و مراتب که آن را نه از حسن رأی ما بیافتی. (تاریخ بیهقی ص 340). از حسن رأی ما خلقت و ولایت یافتند و بیارامیدند و مقدمی بخدمت درگاه خواهد آمد. (تاریخ بیهقی ص 501). گفت حسن رأی و صدق رعایت پادشاه مرا از مال مستغنی کرده است. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ابن قاسم بغدادی مکنی به ابوعلی نحوی ملازم صاحب عباد بود و در پیرامون سال 400 هجری قمری درگذشت. اوراست: ’المبسوط’ در لغت. (هدیهالعارفین ج 1 ص 273)
لغت نامه دهخدا
(حَسَ نِ رِ)
ابن عبدالرحمان رومی قادری متخلص به رضائی در آقسری بزاد و در قسطنطینیه به سال 1071 هجری قمری درگذشت. او راست: تحفهالمنازل و دیوان شعر ومعرفهالطریقه القادریه. (هدیه العارفین ج 1 ص 295)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ابن علی خراسانی شاعر. متخلص به سوزی درگذشتۀ 1014 هجری قمری دیوان شعر فارسی دارد. (هدیه العارفین ج 1 ص 291)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ سِ)
ابن عبدالله لارنده. وی شیخ زاویۀ صوفیان گلشنی در ادرنه و متخلص به سزائی بود و در 1151 هجری قمری درگذشت. دیوان ترکی دارد. (هدیهالعارفین ج 1 ص 298)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
ده کوچکی است از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 120 هزارگزی جنوب باختر ساردوئیه و 5 هزارگزی جنوب راه مالرو بافت به ساردوئیه. سکنۀ آن 25 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ابن حسین بن اسماعیل حسینی آقائی متخلص به ’فانی’ او راست: توفیقات الهیه. (ذریعه ج 4 ص 500)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ ءِ)
بسنوی رومی. درگذشتۀ 1091 ه. ق. او راست: دیوان شعر. (هدیه العارفین ج 1 ص 295)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
نحوی. ملقب به حسام الدین کاتی، که در 760 هجری قمری درگذشته. او راست: ’شرح مختصر ایساغوجی’ و شرح مفتاح العلوم. (هدیهالعارفین ج 1 ص 286) و رجوع به حسام الدین کاتی شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ملا حسن کاشی، آملی شاعر و معاصر علامۀ حلی. درگذشتۀ 726 هجری قمری او راست: ’هفت بند’ در مدایح اهل بیت و کتاب انشاء. و قبر وی در حجره ای معروف در آغاز بازار ’سوق العتیق’ در شهر کاظمین نزدیک قبر سید شریف مرتضی بوده و آن مقبره در سال 1353 هجری قمری در میان خیابان افتاد. (ذریعه ج 2 ص 391 و ج 9 ص 245) (روضات الجنات 171)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ابن عبدالله آق حصاری قاضی حنفی زاهد بسنوی. درگذشتۀ 1025 هجری قمری او راست: ازهار الروضات و ده کتاب دیگر که در هدیهالعارفین ج 1 صص 291-292 و کشف الظنون یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ شَ)
حکیم شرف الدین اصفهانی. درگذشتۀ 1037 هجری قمری رجوع به شفائی و ذریعه ج 9 صص 529- 531 و هدیهالعارفین ج 1 ص 292 شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
شاعر ترک. پسر عبدالله موستاری. درگذشتۀ 972 هجری قمری دیوان ترکی دارد. (هدیهالعارفین ج 1 ص 290)
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ عَ)
خوش خدمتی. گوش به فرمان بودن
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ لِ)
ابن جعفر بن محمد موسوی حسنی قرشی طالبی. والی مکهدر 384 هجری قمری از طرف عبیدیان مصر بود، و سپس بر ایشان یاغی شد و به نام خویش خطبه خواند و 43 سال حکومت کرد و در 430 هجری قمری درگذشت. (زرکلی چ 1 ص 223)
ابن عبدالله اشتیبی. متخلص به طالبی و معروف به حسن دده مولوی، شیخ زوایۀ قاهره بود و به قسطنطنیه شد و در 1125 هجری قمری درگذشت. او راست: هدیهالاحوال در شرح مثنوی ناتمام. (هدیهالعارفین ج 1 ص 297)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ طَ بَ)
ابن محمد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن حسن. صاحب طبرستان که در 250 هجری قمری دعوت آشکار کرد و در مازندران در 270 هجری قمری درگذشت. او راست: ’البیان’ و ’الحجه’. (ذریعه ج 5 ص 30). و گاهی وی را به لقب داعی کبیر و گاهی حسن بن زید خوانند و فرزندان وی تا سال 316 هجری قمری با طاهریان و صفاریان و سامانیان در کشمکش بوده اند. رجوع به علویان طبرستان و نیز رجوع شودبه ابن ندیم ص 274 و تاریخ طبرستان ص 240 و کامل ابن اثیر ج 7 ص 49 و 98 و تاریخ اسلام دکتر فیاض ص 200 و تاریخ الخلفاء ص 112 و ذریعه ج 4 ص 286 و زرکلی ص 226 شود
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ)
ابوعلی حسن بن قاسم الطبری. از علمای شافعیه است ووی راست: کتاب مختصر مسائل الخلاف فی الکلام و النظر. و صاحب قاموس الاعلام آرد: یکی از مشاهیر فقهای شافعی است علم فقه را از ابوعلی بن ابی هریره اخذ کرده، در بغداد مشغول تدریس بوده است. اثر موسوم به ’المحرر فی النظر’ وی نخستین تشبثی است که در علم خلاف بعمل آمده و دو تألیف مسمی به الافصاح، و العده در فقه داردو کتابی دائر بر ’جدل و اصول فقه’ نیز نگاشته است. او بسال 305 هجری قمری درگذشته است. (قاموس الاعلام ترکی). رجوع به ابوعلی حسن بن قاسم طبری، ابوعلی حسین بن قاسم در همین لغت نامه و الاعلام زرکلی ج 2 ص 446 شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ابن محمد بن عبدالله ، ملقب به شرف الدین دمشقی. درگذشتۀ 743 هجری قمری او راست: التبیان در معانی و بیان و جز آن. (هدیه العارفین ج 1 ص 283) (روضات ص 224)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
دهی است از دهستان ماهور میلاتی بخش خشت شهرستان کازرون در 48هزارگزی شمال باختر کنارتخته و جنوب باختر کودرا. کوهستانی و گرمسیر است. 80 تن سکنۀ شیعۀ فارسی و ترکی و لری زبان دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، تریاک و شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ ءِ)
ابن علی بن عبدالشکور طائفی حریری معروف به متقی صوفی. او راست: ’النفحه العنبریه’ و در 1206 هجری قمری 1792/ میلادی درگذشت. (معجم المؤلفین از حلیه البشر ج 1 ص 523) (هدیه العارفین ج 1 ص 327) (ایضاح المکنون)
لغت نامه دهخدا
(حُ سِ طَ)
دهی است از دهستان خادۀ بخش دلفان شهرستان خرم آباد. ناحیه ای است واقع در 9هزارگزی خاور نورآباد وشش هزارگزی خاور راه خرم آباد به کرمانشاه. ناحیه ای است واقع در جلگه. سردسیر مالاریائی. دارای 90 تن سکنه میباشد. فارسی و لری زبانند. آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصولات آنجا غلات، لبنیات. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه مالرو است. ساکنین از طایفۀ کرمعلی هستند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حُ سِ)
دهی است از دهستان دلاور بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. واقع در 23هزارگزی شمال باختری دشتیاری و کنار راه مالرو فهرج به قصرقند. ناحیه ای است واقع در جلگه، گرمسیر مالاریائی. دارای 250 تن سکنه میباشد. بلوچی زبانند. از باران مشروب میشود. محصولات آنجا توت، حبوبات، لبنیات. اهالی به کشاورزی، گله داری گذران میکنند. راه مالرو است. ساکنین از طایفۀ میرولدزائی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَ / موصِ)
ابن حرب بن محمد بن علی طائی موصلی. مکنی به ابوالحسن. وی ادیب و شاعر و محدث و عارف به اخبارعرب و انساب آنان بود و در شعبان سال 175 هجری قمری متولد شد و در طلب حدیث به بلاد مختلف سفر کرد و در شوال سال 265 هجری قمری درگذشت. (از معجم المؤلفین از شذرات الذهب ابن عماد ج 2 ص 150 و المنتظم ابن جوزی قسم 2 جزء 5 ص 52) (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 281)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حسن طاعت
تصویر حسن طاعت
خوش خدمتی، گوش بفرمان بودن
فرهنگ لغت هوشیار
نام مرتعی در منطقه ی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی